* فرگرد سرپرست * *_____________________* به قلم : فـــرزانه شــیدا با سلام _________ این بار نگاهی بر* فرگرد سرپرست *خواهیم انداخت: ریشه کارمند نابکار ، در نهاد سرپرست و مدیر ناتوان است .ارد بزرگ ****** انسان در زندگی همواره به طریقی نیازمند به دیگران است (تلوزیون یا سایت های:*دیسکاوری * Discovery که بمعنای پژوهش های جدید وکشف شده، می باشد) سرا نجام پس از تحقیقات بسیار بروی اطفال ( *وهمچنین بزرگسالان که بآن نیز خواهیم پرداخت*) به این رسیده اند که: کودکی که رها میشود ودر نهایت بی توجهی ودر دوران نوزادی تنها باو غذا داده میشود وهیچگونه "محبت لمسی"باو نمیرسد (بعنوان نوازش ورسیدگی با محبت * یا هرگونه توجه ) بیشتر ازده روز تا یکماه زنده نمی ماند وخواهد مُرد .! ****** البته استثناهائی نیز موجود است که چنانچه چنین نوزادی بدلایل مختلفی چون : - تر ک شدن کامل از مادر وخانواده - یا مرگ مادر ویا هرگونه دلیل دیگری که مادر قادر به بودن در کنار فرزند نباشدوهمینطور، دلایلی چون: - بی توجهی کامل مادری که این فرزند را نمیخواست... - یا گرفتاری های زندگی که مانع از رسیدگی درست به طفل میگردد ویاسپرده شدن بدست اشخاص ناصالح و....همه وهمه... و در تمامی موارد ی از ا ینگونه یا مانند این سرانجام , ثابت شده است که , نوزاد ,از ترس ِ دنیای ناشناخته ای که در آن وارد شده ومهر یا نوازش یا حتی سخنی مهرآمیزی را در آن دریافت نمیکند. ( بمانند ناز دادن بچه وسخن گفتن مهربانانه بااو , که طفل بخوبی قادر بدرک حسی این محبتهای دستی وزبانی ست ) لذا طاقت نیاورده و از بین میرود. وچنانچه باقی بماند وتنها باو شیر داده و بر حسب وظیفه کارهای اولیه ای چون نظافت وغیره ....را براو انجام دهند , وهرگز کلامی با اوحرف نزده ویا نوازش نکرده وحتی به تلخی تنها بقول معروف بر سراو و بخاطر کارها وگریه های او , غّرزده وچهره ای نامهربان داشته باشند کودک تمامی آنرا احساس نموده ودر طی آنچه بر او میگذرد همینگونه نیز بار خواهد آمد . واز آنجا که الگوی توجه ومحبت را دریافت نکرده است قادر به این نیست که احساس وعواطف خود را بدیگران نیز منتقل نماید . همین مسئله بعد از سپری شدن دوران کودکی ونوزادی در خارج از خانه وخانواده در محیط مدرسه ،تکرار میشود یعنی طفل ِدبستانی همچنان بواسطه معلم ومدیر که بالاتر ازاوقرار دارند. روزی ۸ ساعت تربیت ذهنی وروحی میشود ومابقی رادرخانه وچنانچه تعادلی دراین میان برقرار نباشد و درجائی محبت دیده درجای دیگر نبیند , ویا بطور کل درهردوجا فقط بداخلاقی وسرزنش وغیره.... را شاهد باشد... آ نگاه تبدیل به طفلی پرخاش گر، عصبانی* ناراضی یا بسیار گوشه گیر واز جمع گریزان و یا حتی شلوغ تر از حد عادی وازیتگر وبقولی خرابکار( در هرجا وهرگوشه ای که هست) میشود واین نتیجه ای ست که ازاعمال بزرگتر وسرپرست به کودک وانسان فردا بر میگردد. چرا که هرگز نمیشود گفت طفلی ذاتا , بد بدنیا آمده است بلکه تمامی آنچه که او ازاین نمونه را انجام میدهد دقیقا اکتسابی ست ویاد گرفته شده است!... ***** ...وهرگزچنین چیزی درنهاد یک نوزاد بااو زاده نمیشود. وچه نوزاد باشد چه نوجوان ، جوان ، سالمند وپیر همه وهمه نیازی ژرف وعمیق به دیدن توجه ومحبت دارند واین مسئله به هیچگونه با زیاد شدن سن کمتر نمیگردد. *** خداوند انسان را آنگونه آفریده که این نیاز هرگز درون بشری تمامی نخواهد گرفت زیرا که آنگاه نخواهیم توانست شاهد دنیائی در صلح وآرامش باشیم , واگر انسانها به احساس وعاطفه ی خویش خاتمه دهند بشریت رو به نابودی خواهد رفت وهمراه با جنگ وستیز های خانگی - اجتماعی- کشوری, جهان و نسل انسانی رو به نابودی خواهد رفت *** لذا پدیده ی احساس یعنی عشق /عاطفه دوست داشتن ومهربانی ووو.... در اصل بر این اساس همین قانون , درروح وجسم انسان از سوی خداوند نهاده شده است که بواسطه ِ آن نسل ها ادامه یافته وزندگی چرخه ی خویش را بدرستی طی نماید ودر این میان * این خود ما هستیم * که درنهایتِ دیدن سختیها وخوبی بدی های زندگی پیشوای اولین ما میبایست خخداوندگار ما باشد وپیامبران بزرگان اندیشه ای که الگوئی مناسب - آگاه ودانا می باشند ـــــــــــــ ....در کجا باید , میخی کوبید...؟؟!!ــــــــــــ از عمق دل گریان شدم ، بر بودن بی حاصلم از آنهمه رنجی که دید ، از روی ناچاری دلم! بر هر دری رو کرده ام ، آن در برویم بسته شد گریان نگه ،جامانده ام ، درگوشه ای در منزلم! آید چکار از دست من ، جز غصه خوردن درخفا گردر جوانی جان دهم ، "غم " بوده تنها قاتلم *** اما جهانِ یاوه گو! با من ز عرفانت مگو! زآندم که شد" غم" همدمم ، *"دیدم ز دنیا غافلم"!! یا باید از این غصه ها ، دل را کشم دیگر بروُن یا آنکه قربانی شوم در "غم "... که بوده مشکلم! قلبم ولی در زندگی ، هرگز نشد تسلیم " تو " یا تو خودت یک جاهلی!... یا من زیادی جاهلم!!! *** همراه رودی رفتن وُ همراه او جاری شدن؟! "*فرقی میان آدمیست, " بُز" گر رَود ، راهی خطا، یک گله بی چون وچرا دنبال او راهی شود! این را تو میخواهی زمن ؟؟!!!!؟؟ **** اما جهان! من آدمم ! با عقل وهوش وفکر خود هرگز نمی بینی زمن ، " تسلیم" من با جان وتن! *** شاید خطا ...شاید فنا ... اما تو , باور کن مرا! باید گُـُل ِ شادی شدن در زندگی چون یاسمَن من میروم شاید غمین! با زندگانی در کمین! *" شـیدا " ولی داند "کجا " " میخی زخود باید زدن"!!* ۱۳۶۴/۱/۲۷ سه شنبه فروردین ماه - سروده ی فرزانه شیدا **** در ادامه مطلب می بایست تنها اشاره برآن این داشت که : کسی بد و یا دزد نمیشود چون در(* ژن /ارث خونی* ) یا * وراثت خونی* او چنین چیزی موجود است! بلکه *رفتارها*وآنچه ما انجام میدهیم ** همیشه وهمیشه اکتسابی ست .** _____________ وهرچیزی را که از لحاظ احساسی وعملی بروز میدهیم، اعمال میکنیم وانجام میدهیم تماما چیزی ست که آنرا یاد گرفته ایم حتی: قهر کردن مگراینکه جامعه ی خانه و خانواده واجتماع ، اورا بدین سمت سوق داده باشد. ودر سن بلوغ نیزاینگونه نابسامانی های روحی در نوجوان تاثیری بسزا ، خواهد داشت که آن نیز باعث پشیمانی والدین وافراد ی میشود که سرپرستی اورا بعهده دارند. ***** واین تازمان رسیدن به محدوده ی کار که رئیس ومدیر وکارفرما سرپرست افراد کارمند وزیر دست هستند، بتدریج شکلی بزرگتر بخود گرفته وباز دراین میان نقش کارمند وکارگر وزیر دست همان نقش " گیرنده "و " باز پس دهنده " گی ، را تکرار میکنند بدین معنی که چنانچه در تمامی محیط زندگی و کار فرد مهم (چون والدین ) فرد ِسرپرست ومدیر اولیه ، انسانی باشد که خود شکل درستی ازخود وازخوبی ودرستی وانسانیت ومهربانی وخوش خلقی و... را به فرزند و، کارمند و زیر دست خود انتقال نمیدهد... نتیجه آن خواهد شد که دریافتیِ او، ازاین شخص یا از کارمند وکارگرنیز آنقدرها شایان توجه نخواهد بود. **** تجربه ها پژوهشگران درتمامی دنیا ثابت کرده است که انسان هرگز بی دلیل دچار تنفریا بی تفاوتی ها واحساسات منفی در قبال دنیا وزندگی وجامعه در زندگی نمیشود وعلتهای کم کاری درخانه ، مدرسه واجتماع به اشخاصی بر میگردد که نقش اولیه را در زندگی او بازی میکنند! **** از زمان کودکی ببعد همه چیز را اکتسابی یادگرفته ایم واین بر احساس ما نقش سازنده شخصیت را بازی کرده است ومنو شما هرچه امروز هستیم دقیقا بازگشتی دوباره دارد به آنچه بوده ایم ویا باعث شده که اینگونه شویم ! **** خواه خوب ،خواه بد ،خواه کینه توز ،خواه مهربان.... تماما ناشی از آچه است که در زندگی برما گذشته وزآن مثبت ومنفی بودن در زندگی را نیز آموخته ایم. *** بدین معنی که شما تا زمانی که بیمار نشده باشید معنای سلا متی را درنمی یابی تا زمانی که تب نکرده ای معنای گرمای معمولی وحرارت عادی بدن را نخواهی فهمید. **** در شکلی دیگر از صدمات :روحی ،احساسی* جسمی شخص هرگز معنای کتک خورده بودن را نمیداند تا تا زمانی که دستی برویت بلند نشده باشد طعم تنفر وانتقام از شخصی را هرگز در خود احساس نخواهی کردمگر اینکه ازاو صدمه ای دیده باشی **** نمیتوان با کسی بد بود، بدون اینکه : *(بد بودن با دیگران را آموخته باشی)*! و نمیشود با کسی بد بود بدون اینکه دلیلی بر آن وجود داشته باشد! پس نتیجه میگیریم اکثر احساسات وعکس العمل های منفی آموخته های ما واکتسابی ست! _____________ پــروانه زندگی *_________* با زبان ساده میگویم سخن زندگی در چشم من پروانه ایست از درون پیله می آید بُرون در پی گلهای رنگین سوی باغ بال بالی میزند در باغها با سرود بلبل و گه زاغها ! گاه دور افتد ز باغ زندگی تا بیابد عطری از باغ بهار! گاه در کنجی نشیند بیصدا روز و شب در بازی تکرارها ! * * * چون بهاران عمر کوته در گذر جان دهد پروانه درکنُج خزان در شبی همراه شمعی جانفروز با تنی وامانده در حرمان و سوز تا که می میرد زمان در زندگی ! . . . او ولی در بهت و راز زندگی همچنان در بهت و رمز زندگی ! **** از چه آمد؟ از چه پر زد؟ او چه کرد ؟! رنگ و بوی زندگی را چٌون چشید ؟! لیک بی آنکه بداند قـصه را... قصه ی "بودن " به پایانش رسید !! *** من چو آن پروانه بودم در جهان باورم از " زندگانی "ساده بود گاه بال و پر زدم درعطر باغ گاه با باران ِغم پر پر زنان در خیالم، قلب من آزاده بود! در خیالم این دلم آزاده بود ! *** باز می پرسم زخود در روز وشب من چه کردم با خود ُو با زندگی چٌوُن چشیدم ، لذت ِ باغ بهار ؟؟ من ولی در پیچ وتاب زندگی همچنان در قصه ها , پروازها . . . در میان ره ، نمیدانم چرا خسته ام! از اینهمه تکرارها ! *** روز بارانی من نوری نداشت قصه بودن دگر شوری نداشت چون بهاران عمر من آسان گذشت عمر من در حیرت دوران گذشت ! آسمان من ولی آبی نبود عمر من در تاری باران گذشت ! عمر من در تاری باران گذشت ! *** همچنان در نیمه راهم بی خبر قصه ی من خط پایانش کجاست ؟ باغ من خورشید ومهتابش کجاست ؟ آسمان آبی نمی گردد چرا ؟پ رتو از نوری نمی گیرد چرا ؟! وای از این روزانه ها ,تکرارها ! * * * در بهاران اشک باران کمتر است بارش ابر بهاری کوته است آسمان من ولی ابری و تار آسمان من ولی ابری و تار از چه شبها , نور ومهتابی نشد آسمان من ولی آبی نشد! **** آنچنان هم زندگانی ساده نیست ! عمر ما کافی براین "پیمانه " نیست !پر شود پیمانه ی عمری به درد میرسد آخر خزان ابری و سرد در چنین باغی فقط پر پر زدیم روزو شب بر رنج و دردی سر زدیم زندگانی میرود آسان ز دست ! اینچنین پروانه بودن مشکل است ! اینچنین, پــروانه بودن مشکل است ! ******* با آنچه ذکر شد، در می یابیم که ما درواقع : ما آینه ی افرادی هستیم که تربیت ما را برعهده داشته اند ویا بگونه ای با رفتار واعمال خود بر ما تاثیر گذار بوده اند. نمیشود گفت : من هرگز تحت تاثیر کسی قرار نمیگیرم چرا که ما از اولین لحظات زندگی تحت تاثیر دیگران هستیم وهرچه می آموزیم بر همین واقعیت تکیه دارد. **** اما اینکه پس از دوران بلوغ فردیت وشخصیت ما دیگر شکل گرفته است واعتقادات وافکار ما متعلق به خود ما میشود شکی نیست. **** با آگاهی بر اینکه انسان با دارا بودن عقل همواره پذیرای ایده های جدیدیست که منطقی وعملی بنظر میرسد. ______________
بکار گیری آشنایان در یک گردونه کاری برآیندی جز سرنگونی زود هنگام سرپرست آن گردونه را به دنبال نخواهد داشت . ارد بزرگ **** چرا ما در زندگی که انسان همواره نیاز دائمی بر آشنایان ونزدیکان ودوستان دارد **** اما این جنبه های عاطفی را بیشتر در بر میگیرد تا جنبه های دیگر زندگی ! *** در زمینه ی کاری ، شروع به انجام پروژه یا کاری را شروع کرده و همیشه باید این را بخاطر داشته باشیم *** البته لازم به توضیحاتی ست در زمینه هائی که قصد سخن از آن را دارم : *** **** ***** همانگونه که :* دی-اِن -آی * متفاوت است اما * رفتارها وعادتها * همانگونه که گفتیم بیشتر اکتسابی ست _____________ واگرچه ممکن است نوه ای اخلاقی درست همانند مادربزرگ یا دائی داشته باشد اما بستگی دارد که این چگونه رفتاری ست! ودر کدام طبقه رفتاری در انسان شناسی وروانشناسی قرار دارد. **** حال هرچقدر در خانواده وفامیل شما همانند وهمگونه باشید باز در *** می بایست همواره , نظارت کافی بر آن را نیز بعهده بگیریم ***** **** درعین حال یک غریبه براحتی قادر به قبول این خواهد بود که مدیری ودرعین حال که تولید اختلاف خواهد شد از طرفی دیگر اگر باو بگوئید بتو اعتماد میکنم اینکارا ودرصورتی که اشتباهی حتی بدون قصد قبلی انجام دهد شما **** *همانگونه که مشاهده میکنید سخنان ارد بزرگ تنها **** شباهنگام برای خانواده و نزدیکانت نامه بنویس **** اکنون باید دید چرا انسان می بایست شباهنگام گویای اندوه خویش اینجا ودراین جمله معنا تنها این نیست که نامه ای نوشته ، در علم روانشناسی ، از علم گفتار درمانی ونوشتار درمانی انجام اینکار خود باعث تخلیه روحی واحساسی درون تو میشود واگر چنین هم نشود لااقل با گفتن ونوشتن آن احساس آسودگی میکند ازاین نظر معتقدند با این تفکر که من چه از درون خانه ی دل چراکه بدینوسیله فرد بطور کامل اندوه وخشم و... بااین اندیشه که : از سوی دیگر , روانکاوان جهان معتقدند که تو باید به روراستی وچنانچه ببینی اما تغییری در روش اعمال نکند در درجه اول کارفرمای قابلی نیست نمیتواند موفق باشد واحتمال ورشکستگی او نیز میرود. ودر نهایت اگر درنهایت ترا بازهم به هیچ گرفت باید بدانی ماندن تو دراین محدوده شغلی جز بیماری تو برای خود وخانواده وزندگیت سودی نخواهد داشت وزمانی که میتوانی سالها در محیط جامعه کار وخدمت کنی واینکه تصور کنی سرانجام کارفرما خودش درخواهد یافت *ـــــــــــ ساحل تنهائی ـــــــــــــــــ* " امروز " را در حسرت "دیروز" سر کردم |
بعُد سوم (آرمان نامه ارد بزرگ) فر گرد *فرگرد سرپرست*
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.