شاخه گلت سالها بود در میان دفترت خوابیده بود ، بی اجازت امروز بیدارش کردم .
همه بغض من تقدیم غرور نازنینت باد ، غروری که لذت دریا را به چشمانت حرام کرد .
خیالت راحت ، دیگر اشکی نیست که به بالینت بریزد و احساس را شکوفا کند ، تنها بغضیست که فرو رفتنش حسرت در چشمانم می تازد .
بریدم بند ناف دلبستگی را با قیچی دلسردی .
رابطه ی قلبی دو دوست نیاز به بیان الفاظ و عبارات ندارد . (جبران خلیل جبران)
نماز عشق ترتیبی ندارد ، چرا که با نخستین سر بر خاک گذاردن ، دیگر برخواستی نیست . (ارد بزرگ)
اگر تنهاترین تنها شوم باز خدا هست ، او جانشین همه ی نداشتن های من است .
خدا به من زیستی عطا کن که در لحظه ی مرگ ، به بی ثمری لحظه ای که برای زیستن تلف کردم ، سوگوار نباشم .
ارزش وجودی انسان به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد .
هرکس را نه بدان گونه که هست احساسش می کنند ، بدان گونه که احساسش می کنند ، هست .
جا برای گنجشک زیاد است ولی ، به درختان خیابان تو عادت دارم .
باز امشب غزلی کنج دلم زندانی است ، آسمان شب بی حوصله ام طوفانی است ، هیچ کس تلخی لبخند مرا درک نکرد ، های های دل دیوانه من پنهانی است .
دوست دارم شب را به غم تو سر کنم ، دفتری را از اشک چشمم تر کنم ، نام آن دفتر نهم دیوان عشق ، عشق را عنوان آن دفتر کنم .
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم ، شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم ، تو چیستی که از هر موج تبسم تو ، بسان قایق سرگشته ی روی مردابم .
دوست دارم همیشه از تو بنویسم بی آنکه در جستجوی قافیه ها باشم ، بی آنکه واژه ها را انتخاب کنم ، دوست دارم از تو بنویسم که می دانم هنوز دوستم داری و هر سپیده دم یک سبد مهربانی از تو دریافت می کنم .02
دنیا یه میدونه ، سرنوشت اما یه بازی ، پیش ام ما نوشتن ، حقته باید ببازی .
از دیار آشنایی پا کشیدن مشکل است ، از تو ای آرام جانم دل بریدن مشکل است .
دل رو زدم به دریا ، زدم برات پیامی ، فقط برای اینکه ، نگی که بی مرامی .
ای نگاهت پلی از مخمل و از ابریشم ، روزگاریست که تنها به تو می اندیشم .
به پرستو نباید دل بست زیرا که او نازک دل است ، و می گریزد از ما ، مانند باد از سرما ، و فراموش می کند تمام روزهای باهم بودن را .
منبع :
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.