شهرستان شیروان من
درست است که غبار ، آسمانت را فرا گرفته و فرزندان برومندت در شهر خود غریبند اما تو همچون شیرکوه سرفرازت همواره در دل تاریخ درخشیده ایی ...
شیروان من قرنهاست مسافران از باختر به خاور و از خاور به باختر تو گذشته اند و خود هجران و غمباریت را هر بار به چشم دیده اند .
آیا شیروان کاروانسرای بین راه است ؟!
آیا شیروان برای گذشتن است ؟!
سالهاست مدیرانی که بر تو حکومت رانده اند فکر نکرده اند می شود تو را هدف سازند و نه کاروانسرا.
تپه باستانی ات که همپای شهر سوخته تمدنی پنج هزار ساله دارد و می توان با ایجاد موزه ایی در کنارش آن را قطبی برای گردشگری ساخت . زیبایی های طبیعی ات همچون شیرکوه که تعجب و تحسین هر بیننده ایی را بر می انگیزد و دهها جاذبه دیگر تو را نمی بینند .
شیروان من مدیران تو سالهاست نام آورانت ، مشاهیری همچون ارد بزرگ ، علی بابا رستمی و یا منوچهر لطیف را هم فراموش کرده اند . یعنی هیچ تعصبی برای بزرگان شهرمان در آنها نیست . دریغ از آن که حتی یک کتابخانه ایی را به نام آنها کنند چه برسد به کوچه و خیابان .
شیروان من میدانهایی را برایت ساخته اند زشت و بی ارزش . دریغ از مجسمه شیری در یکی از میدانهایت که نام ترا تدایی کند هر چه هست شعار و ریا...
شیروان من
با این همه هیچ گاه زره ایی از عشقمان نسبت به تو کاسته نشده و نخواهد شد
دوستت داریم ای خانه اجدادی
|
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.