مصاحبه با استاد فرزانه شیدا
بانو فرزانه شیدا نخستین سئوال من در مورد کتاب " بعد سوم آرمان نامه " است .
این کتاب که به حق یک شاهکار پژوهشی نیز هست آیا توانست در نهایت آرامانهای فکری شما را برآورده سازد و شما توانستید با بررسی سخنان فیلسوف یگانه ایی همانند ارد بزرگ رازهای درونتان را جلوگر سازید ؟
_ بله , درنوشتن این کتاب ونشان دادن آرمانها واندیشه هایم بسیار خودرا موفق میدانم وازاین بابت راضی هستم چراکه نزدیکی افکار شخصی من ,با اندیشه های ارزشمند اُردبزرگ ,بسیارمرا یاری نمود تا توانائی آنرا داشته باشم تا از تجربیات وزندگی خود درنوشتن این کتاب بهره برداری کرده وبنوعی نیز فکرمیکنم بسیاری از آرمانهای فکریم دراین کتاب مشهود باشد وهمچنین نمونه هائی ازاندیشه هائی من در رابطه با زندگی , انسان , امید وآرزو , دریکایک فرگردها نیز عنوان شده است.
کدام بخش از 113 فرگرد ارد بزرگ برای شما جذابتر بود و چرا ؟
کدام فرمان ارد بزرگ از 745 فرمان موجود در آرمان نامه حاوی آمیختگی بیشتری در وجود شماست ؟
درجائی خواندم که از فرگردهای ارد بزرگ, زبیاترین وبااحساس ترین آن "فرگرد میهن" بوده است اما نظر شخصی من این است که "بسیاری "از فرگردهای ارد بزرگ شامل چنین احساسی بوده است ونه تنها فرگرد میهن بلکه از لحاظ آمیختگی با احساسم ,اگر بعنوان شاعر به آن نگاه کنم تمامی فرگردهای احساسی ایشان ,مملو از احساساتی دوست داشتنی ودلنشین بود از جمله" "فرگرد آرمان " ,"فرگرد عشق ", "فرگرد آرزو ,"فرگرد امید" ,"فرگرد باران ",وبسیاری از دیگر فرگردها را که بسیار دلپذیر ودوست داشتنی میدیدم وهمراه با احساسی عمیق وشاعرانه هریک از آنان را به تحریر درآوردم واز دیدگاه" اندیشه" اگر به فرگردها نگاه کنم فرگرد "آدمی", "فرگرد ریشه ها" , "فرگرد ساختار"...درواقع انقدر با فرگردها همدلی وهماهنگی احساس میکنم ,که میتوانم بگویم تمامی آنها را هریک بگونه ی خود دوست داشته ام وفکرمیکنم یکی بدون دیگر کامل بنظر نمیرسد وباید هریکی را درکنار آن دیگری داشته باشیم تا مجموعه ای درست از اندیشه های ناب اُرد بزرگ را درفکر ودل خود بطور کامل ,جمع کرده باشیم واستفاده ای مثبت از آنها ببریم .
یک مخاطب برای فهم بیشتر اندیشه های ارد بزرگ ، به نظر شما باید چه پیش زمینه هایی را بیشتر داشته باشد ؟
بنظرم آشنائی با سخنان دیگر بزرگان , میتواند زمینه ی خوبی برای درک بهتر اندیشه های اُرد بزرگ باشد چراکه درمقام مقایسه نیز میتوان دریافت که ایشان فیلسوفی کامل وبدون نقص هستند که اندیشه های ارزشمند ایشان را میتوان با خاطری راحت واسوده آئین زندگی خود نمود واز ان استفاده ای بهینه برای زندگی برد.
سروده های بسیاری از شما در کتاب 11 جلدی بعد سوم آرمان نامه وجود دارد .... در مورد آنها بنویسید و بگویید کدام یک را بیشتر دوست دارید
اشعاری که از مجموعه اشعار من در کتاب بعُد سوم ارمان نامه بیاری گرفته شد براساس نام فرگردها واندیشه های اُرد بزرگ انتخاب شد ودرجائی که احساس میکردم شعرم قادر به گویایی بهتر مطلب در تفسیرهایم می باشد در میان هر فرگرد از این اشعار استفاده میکردم ودرمجموع باید بگویم هرشاعری با دل, تمامی اشعار خود را دوست میدارد, بخصوصا ز آنجهت که اشعارمن یک به یک نمودار وخاطرات زندگی من هستند ودرکل شعری نیست که من برای تفنن گفته باشم وهریک رانیز بر اساس احساسی, در خاطره ای ,یا اتفاق و رویدادی درزندگیم مینوشتم وهمچنان نیزمعتقدم :"قلم من زبان دل من است و اشعار من گویای اسرار درونی من" .لذا هر شعری را شما نام ببرید خاطره ای ازآن دارم وبنوعی آنرا زندگی کرده ام ومیتوانم بگویم نمونه ی فرگردها نمودار زندگی من نیز بود که ازهریک خاطره ها وتجربیاتی را با دل ومغز خود کشیده ومیکشم ومتاسفانه درانتخاب واقعا قادر نیستم دست بروی یکی ازاین اشعار نهاده بگویم این بهترین یا عزیزترین شعر من از اشعار بسیار قدیمی من باغ زندگی را همیشه دوست داشته ام از اشعار جدید سالیان اخیر"غربتی بیش نبود", " باورم کن"وبه شیدائی کسی فرزانه ات نیست را همیشه بسیار دوست داشته ام.
در طی صدها روز و شبی که این کتاب نفیس را می نوشتید یقینا با خاطرات بسیاری روبرو بوده اید آیا می شود یکی از آنها را برای مخاطبین ما بازگونمایید ؟
در خاتمه ی کتاب نمونه هائی از خاطرات دوره نوشتن را بازگو کرده ام اما جالبترین ان این بود که با خود نیت کرده بودم که درست لحظه ی تحویل سال 1389 من اخرین نقطه را بروی اخرین نوشته ی این کتاب بگذارم ولزومی نداشته باشد که یک کلمه به آن اضافه کنم وبطورکامل "آن نقطه" دقیقا" نقطه ی پایان کتاب من باشد". تا بعنوان هدیه ای به جناب استاد امیر همدانی آنرا تقدیم دارم وبه همین علت سه شبانه روز نخوابیدم تا نقطه آخر درست موقع تحویل سال زده شد وکتاب بپایان رسیدومن برعهد خود با دلم ماندم این برایم خاطره قشنگی از تلاش وسروقت بودن بود که توانستم به گونه ای کار کنم که حتی یک لحظه قبل یا بعد ساعت اعلام تحویل سال نباشد وچنین نیز شد.من انرا درست سر تحویل سال تمام کرده بودم.عهدی که با ایشان بسته بودم که اولین روزسال کتاب بصورت سراسری منتشر شودوکتاب روز نخست سال تکمیل وکامل وآماده بود.
فرزانه شیدا را تا کنون بسیاری به عنوان یک شاعر برجسته ایرانی می شناختن ، اما در کتاب بعد سوم ما شاهد یک اندیشمند و آموزگار بزرگ اخلاق هستیم ، آیا باید برای شاعر شدن فلسفه و جامعه شناسی خواند؟ به نظر شما در حال حاضر یک شاعر نوپا چه مقدماتی را باید طی کند ؟
این نظر لطف شماست برای من بعنوان یک شاعرونویسنده این افتخار بزرگی بود که قادر باشم که تجربیات زندگی خودرا درلابلای این فرگردها بکار گرفته آنچه آموخته یادرطول زندگی دیده ویاد گرفته بودم را,در فرگردهای اُرد بزرگ دراختیار علاقمندان نیز قرار دهم تا,شاید که مددی باشد درادامه راه زندگی وساختاری دوباره بر اندیشه هایی مردمی , با دیدگاه شاعری دورازوطن که زندگی متفاوتی را نسبت به زندگی در داخل ایران ازسرگذرانده بود وهمین باعث میشد که آموخته هائی داشته باشم که فکر نمیکردم روزی بکارم بیاید ,اما دراین کتاب بسیار ازتمامی آنها استفاده کردم.ودررابطه بااینکه یک شاعر درمجموعِ دانش خود چه علومی را باید بداند معتقدم قلم آنقدر ارزشمنداست که باید آنکه آنرا بدست میگیرد بسیار بر اطلاعات علمی خود حتی روزانه بیافزایدوعلومی چون جامعه شناسی, انسان شناسی, فلسفه ومنطق ,عرفان, متافیزیک اشنائی با دیگر ادیان بسیار میتواند قلم انسان را قوی وقدرتمند کند تا آنچه بعنوان شاعر ونویسنده مینویسیم تنها قافیه بندی وتکنیک شعری نباشد بلکه درعین داشتن احساسی که از درون آدمی متبلور میشود درخود اندیشه ای براساس علوم را نیز دارا باشد. البته من بسیار راه درپیش دارم تا خود را اندیشمند بخوانم وبسیار علومیست که هنوز گذرعمر اجازه آنرا نداده است که برتمامی آنها تسلط داشته باشم اما علاقمندیهایم به علوم مختلف یاری بسیاری به من کرده است تا درنوشتن کتاب" بعُد سوم آرمان نامه" خود را موفق بدانم وفکر میکنم وظیفه شاعران ونویسندگان است که بر علم خویش افزوده وقتی قلم را بکار میگیرند ,نه تنها دل را درمیان گذاشته باشند,بلکه نیاز جامعه به علوم را نیز درک کنند تا توانائی انرا نیز داشته باشند که نوشته وشعر وتحریری را دراختیار جامعه بگذارند که در کلام آن چیزی برای گفتن ویا یادگیری وجود داشته باشد واگر صرفاجنبه احساسی دارد نیز احساس را بگونه ای نوشته وبسرایند که درخور وهمپای احساس عاطفی وقلبی ارزشمند انسانها باشد وگویای بهترین شکل احساس خویش درقالب واژه ها.
از ارد بزرگ برایمان بگویید ....مسلما کسی که هزاران صفحه در مورد چنین شخصیتی مهمی مطلب نوشته باشد شناختش بالاتر از هر کس دیگریست . آنهم استادی نظیر شما ، مشتاقیم نظرات شما را در این ارتباط بشنویم ؟
برای معرفی فیلسوف عزیز کشورمان اُرد بزرگ نوشته ها , مقاله ها وکتب بسیاری را شاهد بوده ایم من درجایگاه نویسنده ی کتاب بعد سوم آرمان نامه معتقدم اُرد بزرگ اسطوره بزرگی در زندگی ماست که نسل های آینده نیز همواره و همیشه ایشان را الگوی زندگی خویش قرار خواهند داد و این خوشبختی بزرگی بود که نسل ما شاهد حضور چنین اندیشمند باارزشی درمیان مردم ایران بود که مسلما افتخار امروز وفردای و درنسل های آینده نیز خواهد بود ، ومن افتخار می کنم که نویسنده ی کتابی با نام ایشان بودم , چه برسد به تمامی فرگردها وپندها وافکار این بزرگمرد تاریخ ایران وجهان وامید سرافرازی وسلامتی وشادی ایشان را نیز دارم.
در ابتدای جلد یازده شما شعری است از شما با عنوان ارد بزرگ ، این شعر بسیار مورد استقبال قرار گرفته ، بغیر از جنبه های زیبای شناسانه و ادبی این اثر جاودانه فکر می کنید چرا این قدر بر دلها نشسته است ؟
شاید چون همیشه گفته اند:" آنچه که از دل برآید لاجرم بر دل نشیند ",این شعر سروده ای بود سرشار ازتمامی احساسات قلبی من وبراستی درنوشتن آن بسیار قطره اشکی را بر چهره شاهد بودم و فکرمیکنم این اشکها ,ودرون پرازاحساسی که در سرودن این شعر داشته ام بی تاثیر برکلام شعر نبوده باشد واگر شعر موفقی بود ازآنرا بود که برای من هرگز اشعارمن به معنی تنها شعری سرودن یاساختن شعری نیست , بلکه شعر برای من بانام شعری آن برای من یعنی دل واحساس عمیق درونی من نسبت به آن مطلب است وازانجا که اُرد بزرگ را بسیار دوست میدارم این شعر کمترین چیزی بود که بایشان میتوانستم با تمامی احساس درونیم تقدیم کنم تا شاید بدین وسیله ارج وارزش ایشان را به همگان نشان داده باشم وهمچنین احساس واندیشه خود را نسبت به اُرد بزرگ فیلسوف عزیز ودوست داشتنی ایران.
بانو فرزانه شیدا امروز پس از سی سال سرایندگی و داشتن محبوبیت بین ایرانیان داخل و خارج از کشور فکر می کنید ادبیات ما به کدام سو می رود ؟ شما به کدام دسته از ادبای ما باور دارید آنهایی که در درون خود غوطه ورند و خود را وصف می کنند و یا آنهایی که پیشرویند و آینده ایی بهتر را نوید می دهند ؟
شعر وادب وادبیات ایران انقدر ارزشمند است که معتقدم هر شاعری به هر سبکی که قلم را بدست می گیرد باید خود را سرباز ایران و نگهبان ایران وایرانی ببیند , لذا درهر زمینه ای چه شاعر باشیم چه نویسنده درجائی که قلم دردست ماست باید خود را مسئول وموظف به این بدانیم که با نهاد ودلی پاک و درراه درستی و راستی وبا صداقت و داشتن شرف ملی بنویسیم . این وظیفه ایرانی است که همواره خود را فرزند وطن ونگهبان ایران خود بداند ودرمقام شاعری نیز این وظیفه سنگین تر وبار مسئولیت آن نیز پربارتر میگردد وشاعرانی را دوست دارم که شعر را برای دل واحساس وقلبها واندیشه هایی مینویسند که هدف ایشان خوشبختی وشادی تمامی انسانهاست نه فقط خود وزندگی شخصی خود وشهرت مختص به خود که این خودخواهی ست .چرا که شاعر وقلم متعلق به مردم هستند.
توصیه شما برای دختران و پسران ایرانی که تازه پا به عرصه شعر و ادب نهاده اند چیست ؟
توصیه میکنم بر دانش خود افزوده ، سازنده شعر نباشند ! سراینده ی شعر باشند بین این دو تفاوتی بسیار موجود است شاعری که ازدل مینویسد چشمه ی احساس او گاه نیمه شب او را ازخواب بیدار میکند وتا نوشتن اخرین مصرع وبیت آرام نمیگیرد ولی ان کسی که دفتری پیش رومیگذارد ومیگوید: الان میخواهم شعر بگویم! آنقدرها که خیال میکند شاعر نیست ,حتی اگر به تمامی تکنیک وفنون شعری وعروض وقافیه نیز تسلط کافی داشته باشد حتی اگر تااخرین مدارج دانشگاهی ادبیات ایران وجهان را پشت سر گذاشته باشد.در واقع شعری شعر است که ازدرون بجوشد وبیخبر بیاید ودرسینه ی سفید دفتری نقش ببندد این شعر بی شک زیباترین واثرگذارترین شعرو سروده ای خواهد بود که انسان میخواند وبسیار نیز ازاین نوع اشعار درتاریخ دیروز وامروز ادبیات ایران وجهان هست که میتوان نام برد لذا اول دل روشن کنید ودانش را آویزه وچراغ دل کرده ,سپس شاعر باشیدواگر از نوجوانی تبلور شعر را درخود دیده وشاهد بودید بردانش خود بیشتر وبیشتر بیافزائید چراکه شعری که از دلی دانا برخیزد معنی احساس وعشق ومحبت و...را نیز با تمامی وجود بیشتراز پبش احساس میکند انگاه شاعری موفق ومردمی خواهید بود .که امید شاهد چنین جوانانی در عرصه ی شعر وادبیات ایران نیز باشیم
باغ زندگی
به تماشای بهاری خوشرنگ
سفری سوی مکانی دیگر
با همه ذوق و شتاب در پی تازه بهاری دیگر
و رسیدن به خزان... دیدن برگ به خون آلوده
رنگ زرد مردن
باغ پائیز زده افسرده!
با سکوتی غمگین ...به نمایندگی یک فریاد
همه جا خاموشی...
بهر عصیان و قیام و بیداد!!!
"آسمان" ابری و تار ...بهر بارش حاضر
بغض از خواری باغ ...یاد گل در خاطر!!!
ملتهب از اندوه ... غمزده بس حیران
سینه را فرمان داد:
تو ببــار ای باران!!
ومن اینجا تنها... زیر باران غمگین
پس چه شد آن گل سرخ؟! آن بهار رنگین؟!
به تماشای بهار آمد ه ام ...لیک او اینجا نیست
این خزان است خزان... این خزانی خالیست!!!
گوید اما از مرگ..از همه بیرنگی
دل او بیرحم است ...جنس قلبش سنگی!!
ناگه از پشت سرم ...تک صدائی برخاست...
گقت: دیر آمده ای از خزان هم پیداست!!!
گل به حرف آمده بود گل پژمرده زار
اشک بر چهره زرد... پیکرش خسته و زار
گفت :آن تازه بهار ..رفته از باغ جهان
زندگی یک رو نیست ..با بهار است خزان!!!
گل شود مست غرور تا که رنگی دارد
او نداند افسوس...وقت تنگی دارد!!!
غنچه ای چون کودک...بی خبر از دنیاست
آنچه او می بیند...باغ نه، یک رویاست!!!
زندگانی هم نیز...نیست کمتر ز بهار
هستی انسان هم... نیست گمتر ز قمار!
لحظه ای در اوجی لحظه ای در خواری
لحظه ای در خنده...لحظه ای در زاری!!!
باغ را ساده مبین..در درونش "هستی"ست
آنچه اینجا پیداست..."غفلتی" از مستی ست
از غرور منو تو ..مستی و نخوت ما
ما که غافل بودیم از خزان فردا
دیر برخاستنت ...شکلی از "غفلت " بود
آمدی آندم که...باغ در ذلت بود
آدمی اینگونه ست...دیر بر پا خیزد
میرود آندم که برگها میریزد!!!
در قبال خود هم ...از بهاران غافل
او ندارد چون گل...غیر "مردن" حاصل!!!
خود همی میدانی آدمی"آه" و" دم" است
آه چون بیرون داد... بینی از دنیا رست!!!
باغ را الگو ساز ...هستی خود دریاب
آخر انسان تاکی ...غرق مستی...در خواب؟!
باغ خود را بنگر ...گلشن دنیا را
تا که امروزت هست ...کو دگر تا فردا!!!
تو" کنون" بر پا خیز ...رسم بودن آموز
توشهء فردایت ...کار تو در امروز!!!
ــ●ــ 1362 / فرزانه شیدا ــ●ــ
| ||||
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
توجه:فقط اعضای این وبلاگ میتوانند نظر خود را ارسال کنند.